این نکته در کتابها آمده است که رمبرانت برخلاف فرانتس هالس بهندرت میتوانست نقاشیای شبیه به مدلهایش بکشد، به عبارت دیگر، او نمیتوانست بین انسانها تفاوت قائل شود... اما از سویی دیگر، مطالعهی انجیل تخیل رمبرانت را به جنبوجوش درمیآورد: معماریهای مختلف، گلدانها، پوستها، فرشها، دستارها و... . او بیشتر از روایات عهده عتیق و جلوههای نمایشی آن الهام میگرفت. رمبرانت نقاشی میکند. مشهور شده و ثروتی اندوخته و از موفقیت خود راضی است... اگر تنها دنیا باقی مانده و نقاشی تنها راه نزدیک شدن به آن است، دنیا دیگر صرفاً یک ارزش بیشتر ندارد -یا دقیقتر بگوییم، چیزی جز این ارزش نیست. و دنیا نه چیزی بیشتر از نقاشی است و نه چیزی کمتر از آن.
از کتاب «زیباشناسی هنر»، ژان ژُنه، ترجمه مهتاب بلوکی، نشر ققنوس
تصویر: طراحی نوازنده فلوت، اثر رمبرانت ون راین، ۱۶۴۲